توی هر کاری که می خواهد انجام دهد، به خدا توکل می کند ... آنچنان که گویی هیچ کس دیگری در عالم ندارد ... نه دوستی و نه آشنایی ... نه خانواده ای و اقوامی که کمکش کنند، دستش را به یاری بگیرند، اگر جایی درمانده شد، به کمکش بشتابند ... وقتی همین ها را از او می پرسم، لبخندی بر لبانش نقش می بندد و می گوید: جوان مگر نمی دانی همین دوست و آشناها، خانواده و اقوام و ... هم بخواهند کمکی به من بکنند باید خدا کمکشان کند؟ ... کمی فکر کن ... می بینم راست می گوید ... درست که دوست و آشنا و خانواده و اقوام هستند، اما نه اینکه همه شان بنده های خدا هستند؛ مگر نه اینکه خودشان محتاج کمک خدایند؛ مگر نه اینکه خدا نخواهد نمی توانند قدم از قدمی بردارند ... پس ... الهی به امید خودت و نه بنده هایت ...
توکل تضمین الهی برای کسی است که همیشه حامی و پشتیبان حق است. قرآن کریم می گوید از پیمودن راه حق نترسید و به خدا توکل کنید، از نیروی باطل نترسید و به خدا توکل کنید. قرآن همه پیغمبرانی که بعد از نوح آمده اند، را مثال می آورد که آنها به مردمی که با آنها مخالفت می کردند و سد راه آنها می شدند، میگفتند: «وَ ما لَنا أَلاّ نَتَوَکَّلَ عَلَی اللّهِ وَ قَدْ هَدانا سُبُلَنا وَ لَنَصْبِرَنَّ عَلی ما آذَیْتُمُونا وَ عَلَی اللّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُتَوَکِّلُونَ»( ابراهیم: 12) ؛ «و چرا بر خدا توکل نکنیم و حال آن که ما را به راه هایمان رهبری کرده است؟ و ما بر آزاری که به ما رساندید البته صبر خواهیم کرد و اهل توکل باید تنها بر خدا توکل کنند.» این آیه در کمال صراحت، توکل را به صورت یک امر مثبت ذکر می کند.
خداوند در آیه دیگری می فرماید: «فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَی اللّهِ»( آل عمران: 159 )؛ «(ای پیغمبر!) همین که عزم کردی و تصمیم گرفتی، به خدا اعتماد کن و کار خود را دنبال کن.» قرآن نشستن و دست روی دست گذاشتن را نهی می کند و می فرماید کار خود را بکن و به خدا توکل کن. همان اندازه که به هنگام مشورت باید، نرمش و انعطاف به خرج داد، در زمان اتخاذ تصمیم نهایى باید قاطع بود. بنابر این پس از برگزارى مشاوره و روشن شدن نتیجه مشورت، باید هر گونه تردید و دو دلى و آرای پراکنده را کنار زد و با قاطعیت تصمیم گرفت. این، آن چیزى است که در آیه فوق از آن تعبیر به عزم شده است که به آن تصمیم قاطع نیز می گویند. جمله فوق بیانگر آن است که به هنگام تصمیم نهایى باید بر خدا توکل داشت؛ یعنى در عین فراهم نمودن اسباب و وسایل عادى، استمداد از قدرت بى پایان پروردگار را فراموش نکرد.
قرآن کریم، در آیات دیگری می فرماید: «وَ مَنْ یَتَّقِ اللّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَی اللّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللّهَ بالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللّهُ لِکُلِّ شَیْءٍ قَدْرًا»(طلاق: 2 و 3)؛ «هر کس پرهیزکاری کند، خداوند راه خروجی برای رهایی وی از مشکلات قرار می دهد و از طریقی که گمان ندارد، روزیش را می رساند و هر کس بر خدا اعتماد کند و کار خود به وی واگذارد، خدا برای او کفایت است. همانا خدا فرمان خویش را به نتیجه میرساند و آنچه را که بخواهد تخلف ندارد. راستی که خدا برای هر چیزی قدر و اندازه ای معین کرده است.» در این آیه، گویی قانونی که فوق همه قوانین و حاکم بر همه آنهاست، بیان گردیده و آن، قانون تقوا و توکل است.
این جمله که به خدا توکل کن، اگر بخواهند ترا بفریبند تو خدا را داری، نترس و ... همه برای این است که می خواهد به پیامبر بگوید اگر دشمن دست صلح و سلام به سوی تو دراز کرد تو تحت تأثیر این افکار و اندیشهها که نکند دروغ باشد، نکند خدعه و مکر باشد، امتناع نکن، تو نیز دست صلح و سلام به سوی او دراز کن. در این نگرانی ها که برای هر کسی پیدا می شود که هیچ کس نمی تواند صد در صد مطمئن بشود که دشمن راست می گوید، تو به خدا توجه کن، به خدا اعتماد کن. «فَإِنَّ حَسْبَکَ اللّهُ»(انفال: 62)؛ «پس خدا تو را بس است.» در آیاتی دیگر چنین می فرماید: «إِذْ یَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَ الَّذینَ فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ غَرَّ هؤُلاءِ دینُهُمْ وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَی اللّهِ فَإِنَّ اللّهَ عَزیزٌ حَکیمٌ»(همان: 46)؛ «آنگاه که منافقان و کسانی که در دل هایشان بیماری است، می گفتند: این (مسلمان)ها را دینشان مغرور کرده است و هر کس بر خدا توکل کند، به یقین خداوند شکست ناپذیر حکیم است.»
منافقان و دورویان و بیماردلان که فقط ظاهر را می بینند و عوامل معنوی را نمی بینند، می گفتند این بیچاره ها را ببین. دینشان اینها را مغرور کرده است. در جنگ بدر پیش بینی ها همه این بود که مسلمین مغلوب و منکوب شده و شکست خواهند خورد. یک عده که خودشان را عاقل حساب می کردند و منافق و دورو بودند، پوزخند می زدند و می گفتند این بیچاره ها را ببینید! وعده های قرآن و دینشان این ها را مغرور کرده، دیوانه اند که دارند خودکشی می کنند. کجا دارند می روند؟! با چه عده ای! با چه قدرتی! در مقابل دشمن یک لقمه اند. فریب خورده اند، دینشان این ها را فریب داده است.
قرآن می گوید این ها نمی دانند که اگر کسی با خدا باشد، تکیهاش به خدا باشد، چگونه عوامل الهی به نصرت او می آیند و او را در هدفش تأیید می کنند و قوت می دهند. این ها غافل بودند که «مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَی اللّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ»؛ «هر که اتکایش به خدا باشد، خدا برای او کافی است.»
در همه کارهایت واقعا به خدا توکل کن ... وظیفه خودت را با اعتماد به خدا انجام بده، آن وقت ببین چطور دست خدا به همراهت می آید ... «فَإِنَّ اللّهَ عَزیزٌ حَکیمٌ» ... خدا غالب و قاهر است، اگر بخواهد، هیچ قدرتی در مقابل او نیست و حکیم است و کارهایش حکیمانه و بر اساس مصلحت است، بی جهت کسی را تأیید نمی کند.
منبع: وبلاگ راز كوهستان
روز شنبه 26/12/91 ساعت 2 بعداز ظهر مسافرت نوروزي را آغاز نموديم. مقصد اول ما روستاي آسپاس واقع در دشت آسپاس مربوط به شهرستان اقليد بود. ما رفتيم تا به اقوام سر بزنيم. قبل از عيد به جشن و عروسي گذشت و شادي و سرور از خود برجاي گذاشت. من خسته از فعاليتهاي سال گذشته نياز به خواب داشتم و از هر فرصتي براي رفع اين نياز استفاده مي كردم ولي نيازم بالا بود و همه اش دوست داشتم بخوايم. در لابلاي مراسم ها فرصتي كه گير مي آوردم به امر لذيذ و شيرين خواب مي پرداختم. سفره هفت سين نوروز را در آسپاس انداختيم و يك روز هم در آسپاس بوديم. روز اول نوروز براي ديدن اقوام به آباده رفتيم. يك شب آنجا بوديم و روز بعد به طرف فراشبند حركت كرديم. آنجا به منزل خاله رفتيم. 2روز هم آنجا بوديم. آنجا هم خوب خوابيديم چون خونه ي خاله بود ولي حيف كه خواب خيلي حال نمي داد نمي دانم چرا؟ به نظرم هوا سرد بود و نه مي شد پتو بندازي و نه مي شد نندازي. بايد به منطقه دهري منزل يكي از خواهرها مي رفتيم. روز 4/1/92 از منزل خاله خارج و براي زيارت حرم مطهر آقام شهيد«ع» عازم شديم. ساعت 12 به حرم رسيديم. زيارت كرده و نماز خوانديم. بعد از نماز خانمم و دخترم به داخل حرم رفتند و گفتند ما مي خواهيم داخل حرم زياد بمانيم. من هم آمدم بالاي تپه اي كه نزديك امامزاده قرار داشت. هوا بسيار مطلوب بود. در واقع فوق العاده بود. بدن آرام به علت لطافت و جذبه هوا كرخت مي شد. قبلا هم گفتم كه من نياز به خواب داشتم. جون مي داد براي خواب. ديدم چشمهايم دارد به هم مي آيد. زيراندازي هم نداشتم. فقط كيف كوچكي در دستم بود. البته جمعيت هم بود به راحتي نمي شد بخوابي آنهم بالاي تپه اي كه اگر احتياط نمي كردي ممكن بود سقوط كني. ولي خواب بر من غالب شد و كيف را زير سر گذاشته و 2 ساعت از بهترين خوابهاي عمرم را انجام دادم. مثل اينكه اين عيد ناف من را با خواب بريده بودند. البته خسته بودم و خوابم مي آمد. از خواب بلند شدم احساس سبكي عجيبي مي كردم. بيماري سرماخوردگي ام بطور كامل خوب شده بود. استخوانهايم احساس سبكي مي كردند. خلاصه با اين خواب من حسابي تنظيم شده بودم. براي خوردن ناهار به فراشبند آمديم. چلوكباب خورديم هم باكيفيت بود و هم خوش قيمت. از صاحب رستوران تشكر كرديم معلوم بود آدم مرديه. برنامه مان رفتن به خانه خواهرم در دهري بود. داشتيم از رستوران بيرون مي آمديم كه موبايلم تك زنگ خورد. زنگ زدم و خواهرم بود. ما البته هنوز به او اطلاع نداده بوديم كه ما داريم مي ريم به اونجا. گفتيم ما داريم مي آييم خيلي خوشحال شدند. با خريدن مقداري سوغاتي به طرف بوشكان حركت كرديم. جاده پرپيچ و خم گردنه هاي بوشكان كه از روستاي پهناپهن مي گذرد نقطه عطف خاطرات ماست. بارها با ماشين هاي بزرگ براي بردن احشام از آنجا عبور كرده بوديم. اما عبور از گردنه هاي زيبا و دل انگيز قشلاق هاي طايفه قورد شش بلوكي ما را به بوشكان مي رساند كه شهر رؤياهاي كودكي ما بود كه البته هنوز هم هست. لهجه شيرين و مردانه، صداقت تمام و كمال مردمان ديار رئيس علي دلواري، دشت سبز آن همراه با نسيم بهاري جان دوباره اي به انسان مي بخشيد مخصوصا به ما كه تعلق خاطر داشتيم و در پاييز منطقه بوشكان هم دلمان بهاري است. به داخل بوشكان نرفتيم. فقط بنزين زديم. ديدن چهره ها كافي بود كه تبسم شادي بر لبهايمان بنشيند و احساس غرور كنيم. از نزديكيهاي انبار تعاوني عشايري به سمت دهري پيچيديم. راه پرپيچ خم دهري نيز دست كمي از راه هاي زيباي بوشكان نداشت و فقط فرقش اين بود كه اين راه را ما از زماني كه خواهرم به اينجا آمده بود مي شناسيم يعني قدمت راه بوشكان مربوط به دوران پرجنب و جوش كودكي است. ما در اين سفرها به دنبال مهر و محبت و صداقت بوديم. نزديك اذان مغرب بود كه با استقبال خالصانه ميزبان وارد شديم. مهر و محبت جاري بود و اين مهر ومحبت در روح غربت كشيده ما جاري مي شد و راه هاي مسدودشده خون و عصب را باز مي كرد. ما در ميان اين استقبال نفس عميقي كشيديم و احساس راحتي و به دنبال آن هوس سرزدن به گوسفندان و بره ها و كهره ها و ... . تنها جايي بود كه به محض ورود تمايلي به خواب نداشتم. دوست داشتم بروم طرف قشلاق آنها تا كنار جاده امتداد داشت و كنار جاده براي سكونت شهري خونه درست كرده بودند. يك زندگي نيمه مدين عشايري در آنجا جريان داشت. هم لذت بخش بود و هم به امكانات شهري و بهداشتي مجهز بود. بهترين نقطه تفريح از نظر من اينجاست. متأسفانه در اثر عدم حمايت ما و امثال ما اين تنها بازمانده هاي عشايري نيز در حال ترك مناطق عشايري هستند و بايد فكري كرد كه از آن فعلاً مي گذرم. آقاي احمدي مي خواست كهره بكشد و خيلي هم اصرار داشت و اظهار محبت مي كرد. البته دل به راه دارد. من و آقاي احمدي علاقه ي عجيبي به هم داريم و اين كاملاً قلبي است. من دوست دارم انواع احترامات را براي او قائل باشم و ايشان نيز همينطور. خيلي دوست داريم به همديگر محبت كنيم. عجيب همديگر را دوست داريم و هيچ كاريش هم نميشه كرد. من با اصرار، آقاي احمدي را وادار كردم كه به يك مرغ محلي«خسي» بسنده كند. علي رغم ميلش پذيرفت. ما شام را خورديم كه صداي ماشيني آمد بيرون آمديم و ديديم يكي از برادرانم هست. احوالپرسي كرديم و من به شوخي گفتم من اينجا را گرفته بودم. فردا صبح بلند شديم صبحانه شير ميش به همراه تخم مرغ محلي نوش جان كرديم و به جان باني دعا كرديم كه خداوند بر عمرش بيفزايد و محمد، امير مصطفي و نرگس را برايش حفظ كند. عيد ديدني جالب و پرجنب و جوشي بود. آيان و مهديه بعد از چندماه همديگر را ديده بودند و حاضر نبودند از همديگر جدا شوند. اميرمهدي و اميرحسين نيز همينطور. بالاخره هر كسي دوست دارد با بچه هاي عمويش بازي كند. ساعت 9 بود خواستيم حركت كنيم ولي بچه ها موافقت نكردند. اونها التماس مي كردند كه تا ساعت 12 صبر كنيم و قبل از ناهار حركت كنيم. ميزبان ديگر به ما اجازه نداد برويم و گفتند كه بايد ناهار بمانيم. كهره اي را سر بريديم و قورمه تركي درست كرديم جاي شما خالي من تابحال به اين شيوه غذا نخورده بودم وافعا خوشمزه بود. گوشت كهره شيري همانند پنبه نرم و پخته شده بود. بچه ها هم از فرصت استفاده كردند و تا ساعت 4 بازي كردند. بازهم اصرار داشتند شب را هم بمانيم ولي ما بايد مي رفتيم چون به خواهر ديگرم در بوشهر زنگ زده بوديم و كفته بوديم ما شب مي آييم. تنها جايي كه خواب من را غافلگير نكرد همينجا بود البته نمي توانست چون تمام خاطرات كودكي ام در اينجا جاري بود. خوب بيدار ماندم و از هواي دل انگيز بهاري استفاده كردم.
بنام خدای بخشنده
در این قسمت بحث خدا را چگونه بشناسیم را پیش خواهیم گرفت.
شناخت خداوند به درستی که آسان است اگربه نظم این جهان پهناور و بی انتهانظاره کنیم درخواهیم یافت که مدیرمدبری را این نظام لازم است که کواکب دریاها وکوه ها را برقرار و مدیریت نمایدواو کسی نیست جزخدای رحمان. نقل است درزمینه خداشناسی از پیرزنی فرتوت که درکنارچرخ نخ ریسی نشسته ومشغول کاربود سئوال شد وجود خدا را چگونه بیان می کنی؟ پیرزن از نخ ریسی دست کشید و فعالیتش را رهاکرد. دوباره ازاوسئوال نمودند پیرزن گفت همین گونه که این چرخ نخ ریسی برای به کارافتادن نیاز به گرداننده دارد وبدون دستانم قادرنیست به حرکت خود ادامه دهد این جهان پهناور را هم نیرویی نیاز دارد که نظم و گردش خودراادامه دهد. درنتیجه بایدگفت آن پیرزن فرتوت ازدریچه نگاه خود آن چنین به وجودخداپی می برد و اندیشه خودرا بیان می نماید.
انسانی که ذهن سبکباری دارد می*تواند از راههای خیلی ساده، خدای خود را بشناسد و به بندگی او بپردازد، اما کسی که بار سنگینی از شبهات را بر دوش کشیده است باید از پل سنگی عبور کند، و بالاخره کسی که خروارها بار شبهات و وسواس را با خود حمل می*کند باید راهی را برگزیند که دارای زیر سازی های محکم و استوار باشد هر چند پیچ و خم ها و فراز و نشیب*های زیادی داشته باشد.
راه ساده خدا شناسی، امتیازات و ویژگی*هایی دارد که مهمترین آنها از این قرار است:
۱ـ این راه نیازی به مقدمات پیچیده و فنی ندارد و ساده*ترین بیانی است که می*توان دراین زمینه، مطرح کرد و از اینروی، برای همه مردم در هر سطحی از معلومات باشند قابل فهم و هضم است.
۲ـ این راه مستقیماً به سوی خدای آفریننده دانا و توانا رهنمون می*شود بر خلاف بسیاری از براهین فلسفی و کلامی که نخست موجودی را به عنوان واجب الوجود اثبات می*کند و علم و قدرت و کمیت و خالقیت و ربوبیت و دیگر صفات او را می*بایست با براهین دیگری ثابت کرد.
۳ـ این راه، بیش از هر چیز، بیدار کردن فطرت و به آگاهی رساندن معرفت فطری را ایفا می*کند و با تأمل در موارد آن، حالتی عرفانی به انسان دست می*دهد که گویا دست خدا را در ایجاد و تدبیر پدیده*های جهان، مشاهده می*کند، همان دستی که فطرت او با آن، آشناست.
با توجه به این ویژگی*هاست که رهبران دینی و پیشوایان ادیان آسمانی، این راه را برای توده*های مردم برگزیده*اند و همگان را به پیمودن آن، دعوت کرده*اند و روش*های دیگر را یا به خواص، اختصاص داده*اند، یا در مقام احتجاج و بحث با اندیشمندان ملحد و فیلسوفان مادی به کار گرفته*اند.
- نشانه*های آشنا
راه ساده خداشناسی،* تأمل در نشانه*های خدا در جهان، و به تعبیر قرآن کریم تفکر در آیات الهی است. گویی هر یک از پدیده*های جهان در زمین و آسمان و در وجود انسان، نشانی از مقصود و مطلوب آشنا دارند و عقربه دل را به سوی مرکز هستی که همیشه در همه جا حضور دارد هدایت می*کنند.
همین کتابی که در دست دارید نشانه*ای از اوست، مگر نه این است که با خواندن،*آن با نویسنده آگاه و هدفداری آشنا می*شوید؟ آیا هیچ گاه احتمال داده*اید که این کتاب در اثر یک سلسله فعل و انفعالات مادی بی**هدف بوجود آمده و نویسنده هدفداری ندارد؟ آیا احمقانه نیست که کسی بپندارد که یک دائره المعارف بزرگ چند صد جلدی در اثر انفجاری در یک معدن فلزات بوجود آمده است بدین گونه که ذرات آنها به صورت حروفی در آمده و با برخورد تصادفی با پاره*های کاغذ، نوشته*هایی را پدید آورده و سپس کاغذها با تصادف دیگری تنظیم و صحافی شده است؟
اما پذیرفتن تصادفات کور برای تبیین پیدایش این جهان عظیم با آن همه اسرار و حکمت*های شناخته و ناشناخته، هزاران بار احمقانه*تر از آن پندار است!
آری، هر نظم هدفمندی نشانه*ای از ناظم هدفدار است و چنین نظمهایی در سراسر جهان، مشاهده می*شود و همگی یک نظام کلی را تشکیل می*دهند که آفریننده حکیمی آن را پدید آورده و همواره دست اندرکار اداره آن است.
بوته گلی که در باغچه روییده و از میان خاک و کود، با چهره رنگارنگ و بوی خوش، ظاهر گشته است، و درخت سیبی که از دانه کوچکی برآمده و هر ساله مقادیر زیادی سیب خوشرنگ و خوشبوی و خوشمزه ببار می*آورد و سایر درختان مختلف با شکل*ها و رنگها و خواص گوناگون .
نیز بلبلی که بر شاخ گل می*سراید، و جوجه*ای که از تخم بیرون آمده: نوک به زمین می*زند و گوساله*ای که تازه متولد شده پستان مادرش را می*مکد و شیری که در پستان مادر فراهم شده و برای نوشیدن نوزاد، مهیا گشته است و همگی نشانه*های اویند.
راستی چه هماهنگی عجیب و تدبیر شگفت انگیزی در پدید آمدن شیر در پستان مادران همزمان با تولد نوزادان وجود دارد!
ماهی*هایی که هر ساله برای تخم ریزی، کیلومتر*ها راه برای نخستین بار می*پیمایند و مرغان دریایی که آشیانه*های خود را در میان انبود گیاهان دریایی می*شناسند و حتی برای یک بار هم اشتباهاً به آشیانه دیگری سر نمی*زنند، و زنبورهای عسل که هر صبح از کندوها خارج می شوند و پس از پیمودن راه*های طولانی برای استفاده از گل*های معطر، شامگاهان به کندوهای خودشان باز می*گردند و همگی نشانه*های اویند.
عجیب*تر انکه هم زنبور*های عسل و هم گاو و گوسفند*های شیرده چندین بار بیش از اندازه نیازشان شیر و عسل، تولید می*کنند تا انسان، این آفریده استثنایی و برگزیده، از آنها بهره*مند شود!
اما انسان ناسپاس، ولی نعمت آشنای خود را نشناخته می*انگارد و درباره او به جدال و ستیزه می*پردازد!
در همین بدن انسان، شگفت انگیزترین آثار تدبیر حکیمانه دیده می*شود: ترکیب بدن از جهازات هماهنگ،*ترکیب هر جهاز از اعضاء متناسب، ترکیب هر عضو از میلیون*ها سلول زنده خاص با اینکه همگی آنها از یک سلول مادر پدید آمده*اند و ترکیب هر سلول از مواد لازم به نسبت معین و قرار گرفتن هر اندام در مناسب*ترین جای بدن و حرکات و فعالیت*های هدفدار اعضاء *و جهازات مانند جذب اکسیژن به وسیله شش*ها و انتقال آن به وسیله گلبول*های قرمز خون، ساختن قند به اندازه لازم بوسیله کبد، ترمیم نسوج آسیب دیده با پیدایش سلول*های جدید مبارزه با میکروب*ها و دشمنان مهاجم به وسیله گلبول*های سفید و ترشح هرمون*های مختلف به وسیله غده*های متعدد که نقش*های مهمی را در تنظیم کارهای حیاتی بدن به عهده دارند و همگی نشانه*های اویند.این نظام عجیبی که هزاران دانشمند در طول دهها قرن هنوز نتوانسته*اند بدرستی به ریزه*کاری*های آن پی ببرند به وسیله چه کسی برقرار شده است؟*
هر سلولی یک سیستم کوچک هدفمند است و مجموعه*ای از سلول*ها عضوی را پدید می*آورند که سیستم بزرگتر هدفمندی است و مجموعه سیستم*های گوناگون و در هم پیچیده، سیستم کلی و هدفمند بدن را تشکیل می*دهند. اما کار به همین جا خاتمه نمی*یابد بلکه سیستمهای بی شمار از موجودات جاندار و بی جان، یک سیستم عظیم کران ناپیدا را تشکیل می*دهند بنام جهان طبیعت که تحت تدبیر حکیمانه واحدی با کمال نظم و انسجام، اداره می*شود.
بدیهی است هر قدر دانش بشر، گسترش یابد و قوانین و روابط پدیده*های طبیعی، بیشتر کشف شود اسرار و حکمت*های آفرینش، بیشتر آشکار می*گردد. ولی تأمل در همین پدیده*های ساده و نشانه*های روشن، برای دلهای پاک و ناآلوده،کفایت می*کند.
ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری همه از بهر تو سر گشته و فرمانبردار شرط انصاف نباشد که تو فرمان نبری ...
من مي خواهم چيزي از خودم به اين مقاله كه از سايت مديا اس ام اس گرفته ام اضافه كنم. براي خداشناسي ما بايد نقش، موقعيت و توانمندي خود را بشناسيم. موقعي كه ما همانند ماهي در درياي زندگي هستيم و از خارج از دريا هيچ اطلاعاتي نداريم چگونه مي توانيم درباره محيط بيرون فكر كنيم. ما انسانها آفريده خداوند هستيم و انديشه و توان فكري ما طوري آفريده شده كه فقط زندگي روزمره را مديريت كنيم. انديشه و توان ما گنجايش درك و احساس خداوند را ندارد. اگر ما مي توانستيم درك و احساس كنيم قطعاً خداوند آفريده ي ما نبود.
ما موقعي كه مي توانيم خداوند را درك كنيم در واقع داريم سنگ بزرگ برمي داريم. آقا ما به عنوان يك موجود آفريده خداوند قرار نيست خدا را درك كنيم. چرا بيهوده تلاش مي كنيم. تنها قرار جهان هستي به نظر من اسن است كه از روي آفريده هاي خداوند با عقل و درايت به آساني به وجود خدا پي ببريم و هرگونه تلاش خارج از اين روش ، قال و قيل بي خود است و اتلاف انرژي.
تنها وظيفه ما در اين جهان شناخت خداوند از روي نشانه هاي اوست و اين نشانه ها آنقدر بزرگ، پيچيده و عظيم هستند كه ما با تمسك به آن بندگي كنيم. خدايي كه اين جهان به اين بزرگي را آفريده بهتر از ما مي تواند مصلحت ما را تشخيص دهد و پس سرسپرده باشيم وخود را به دامن او بيندازيم.
پایان
خداوندا در طلوع آفتاب «تو» را نيازمندم!
شامگاهان «تو» را مي طلبم.
هنگامي كه ماه و ستاره ها ناپديد مي شوند، پيوسته كنارم باش.
وقتي ابرهاي تيره سر مي رسند به «تو» نيازمندم.
وقتي كه دانه هاي باران فرو مي ريزند به «تو» محتاجم.
هنگامي كه تندر مي خروشد پيوسته كنارم باش.
جي.پي.وسواني
آه روح من!
تا كي بر سطح زندگي شناور خواهي ماند؟
تا كي به آنچه دنيا مي دهد و مي ستاند دل خوش خواهي داشت؟
به ژرفاي وجود خود فرو رو!
آنجا گنجي لايزال نهفته است؛ ثروت متعال زندگي.
سه كار را بايد هر روز انجام دهيد: نام خدا را ذكر كنيد - هر آنچه كه پيش مي آيد بپذيريد و از آن لذت ببريد - به تهيدستان كمك كنيد و به پرندگان غذا دهيد. آنگاه متبرك خواهيد شد.
مردی ثروتمند وجود داشت که همیشه پر از اضطراب و دلواپسی بود. با اینکه از همه ثروتهای دنیا بهره مند بود، هیچ گاه شاد نبود. او خدمتکاری داشت که ایمان درونش موج می زد. روزی خدمتکار وقتی دید مرد تا حد مرگ نگران است به او گفت:
" ارباب، آیا حقیقت دارد که خداوند پیش از بدنیا آمدن شما ، جهان را اداره می کرد؟ "
او پاسخ داد: "بله"
خدمتکار پرسید: ....
"آیا درست است که خداوند پس از آنکه شما دنیا را ترک کردید آن را همچنان اداره می کند؟"
ارباب دوباره پاسخ داد: "بله"
خدمتکار گفت:
"پس چطور است به خدا اجازه بدهید وقتی هم که شما در این دنیا هستید او آن را ادره کند ... "
به او اعتماد کن ، وقتی تردیدهای تیره به تو هجوم می آورند
به او اعتماد کن ، وقتی که نیرویت کم است
به او اعتماد کن ، زیرا وقتی به سادگی به او اعتماد کنی
اعتمادت بزرگترین سرمایه توست ...